سيزده آبان به اتفاق پسرم سري به خيابان زديم و از ميدان ولي عصر پياده به سمت هفت تير راه افتاديم . بعد از اينكه صحنه هايي از باتوم خوردن مردم را ديديم خود را به خيابان طالقاني رسانديم و سري هم به لانه ي جاسوسي زديم . ديديم اي ول .... !!!
هر چي اونجا مردم داشتند شلاق و باطوم مي خوردند عوض اش
اينجا دارن سانديس و موز و كيك دارن پخش مي كنن . توي مسير هم برادران يگان ويژه و لباس شخصي ، خسته از باتوم كشي رديف به رديف كنار خيابون نشسته و مشغول تجديدي قوا بودند !
ياد پندي افتادم كه معلم قران « حر » به او داده بود و اين پند بود كه باعث شد حرابن يزيد رياحي انتخاب درست خود را در كربلا داشته باشد . معلم قران « حر » گفته بود هر گاه در تشخيص حق و باطل دچار ترديد شدي ، نگاه كن نفس تو در كدام سو
به خطر مي افتد و در كدام سو بهره مند مي گردد !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ميدان هفت تير مردم را با شلاق و باطوم پراكنده مي كردند
و به محض اينكه چند نفر جمع مي شدند با هجومي كه بي شباهت به قوم مغول نبود اجازه ي اجتماع را به كسي نمي دادند
بعد هم براي اينكه ابتكار عمل را به دست گرفته باشند يك نيسان با بلند گو و تجهيزات آوردند و ميكروفون را هم به دست يك عمامه سفيد
جوان دادند و حدود دو هزار نفر همك به دور خود جمع كردند . عمامه سفيد جوان هم پيروز مندانه داد مي كشيد : « اين همه لشگر آمده - به عشق رهبر آمده » !!!
داشتم فكر مي كردم كدام شخص با وجدان و عاقلي مي تواند اين صحنه ها را ببيند و اقرار به مسخره بودن اين شعار نكند
و پي نبرد كه ولايت فقيه چقدر وحشت كرده !
كسي هست كه اين تبعيض ناروا و غير انساني را ببيند و دلش به حال آن بچه بسيجي نسوزد كه چه شخصيت ضعيفي مي تواند داشته باشد كه اين تبعيض را ببيند و به روي مباركش نياورد ؟ و همچنان با قيافه ي ظفر مندانه بلند بلند شعار بدهد ؟
اگر خيلي مرد بودند اجازه ي تجمع مي دادند تا ببينند كدام سو لشگر بيشتري جمع مي شود !!!
راستش در دل به مردم نجيب خودمان آفرين گفتم
چون همه مي دانيم كه مردمي كه باطوم مي خوردند و فحش مي شنيدند مردمي هستند كه اگر هر كدام يك « تف » مي انداختند ، سيل خروشاني به پا مي شد كه عمامه ي آن عمامه سفيد را تا خود قم مي برد . |