به نظاره آسمان رفته بودم ؛گرم تماشا و غرق در اين درياي سبز معلقي که بر آن ،مرغان الماس پرستارگان زيبا و خاموش ،تک تک از غيب سر مي زنند و دسته دسته به بازي افسون کاري شنا مي کنند .آن شب نيز ماه با تلالؤ پر شکوهش که تنها لبخند نوازشي است که طبيعت بر چهره ي نفرين شدگان کوير مي نوازد ،از راه رسيد و گل هاي الماس شکفتند و قنديل زيباي پروين - که هر شب ،دست ناپيداي الهه اي آن را از گوشه ي آسمان ،آرام آرام به گوشه اي ديگر مي برد - سر زد .و آن جاده ي روشن و خيال انگيزي کهگويي يک راست به ابديت مي پيوندد !
سلام دوست عزيز :
اول كه ديدمش باورم نشد ... چند بار پلك زدم و ديدم خودشه ...
قورباغه درختي ناز عسل جيگر ماه ...
من يكي داشتم ... اسمشم بود( كرش كات فرد سيز ند ) اينقدر دوسش داشتم كه نگو ... از سرما نجاتش دادم و هوا كه خوب شد آزادش كردم ...
كي مي تونه موجود به اين سبزي و نازي رو دوست نداشته باشه ...
ممنون از عكس نازو پر خاطره ات ...
هميشگي باشي
جنبش